رمان «ساغر» نوشتهی «انسیه تاجیک» است. این رمان سرگذشت زن جوان و زیبایی به نام ساغر را که عروس خانوادهای مردسالار است روایت میکند. در بخشی از داستان میخوانیم: «در حیاط باز شد. کوکب خانم همراه با زنبیل خریدش وارد شد و آن را به لبه حوض گذاشت. دمپاییهایش را درآورد و پاهایش را در آب حوض فرو برد و غرغرکنان با اخم گفت: "وای که چقدر هوا گرمه. انگار میخواد آتیش از آسمون بباره." بعد سرش را بلند کرد و تقریبا با فریاد صدا زد: "آهای ساغر، ساغر!" زنی جوان و زیبا در آستانه در ظاهر شد و گفت: "سلام عزیز جان، بفرمایید." کوکب با همان بدخلقی گفت: "علیک سلام. معلوم هست چه کار میکنی؟ خوبه والله لنگ ظهره و عروس خونه هنوز خوابه!" ساغر با دستپاچگی گفت: ؛نه به خدا خانوم جون خواب نبودم. داشتم جارو پارو میکردم." "خب میکردی که میکردی! زمین کشاورزی که شخم نمیزدی، که اینطور حرف میزنی.»