ماهی سیاه کوچولو با مادرش در جویباری زندگی میکرد. این جویبار از دیواره های سنگی کوه بیرون میزد و ته دره روان میشد. خانة ماهی کوچولو و مادرش پشت سنگ سیاهی زیر مقداری خزه بود. ماهی سیاه کوچولو، یکی یک دانه بود و از ده هزار تخمی که مادر گذاشته بود، تنها ماهی سیاه کوچولو سالم درآمده بود. هر روز ماهی کوچولو با مادرش به گردش میرفت و بازی میکرد. مدتی بود که ماهی سیاه کوچولو کسل بود، او دلش میخواست بداند آخر جویبار کجاست و میخواست بداند جاهای دیگر چه خبر است. او علیرغم مخالفتهای مادر سفر خود را آغاز کرد و درگیر ماجراهایی شد که در این کتاب مصور برای گروه سنی «ج» به تصویر کشیده شده است.