نویسنده کتاب حاضر میگوید: «این کتاب تلاش من برای نگریستن به ابعاد مهمی از کار لودویگ ویتگنشتاین(١٨٨٩-١٩٥١) در نسبت با زندگی او و طرز تلقیاش از خویش است، تلاشی نه برای پوشش دادن جملگی ابعاد زندگی یا کار او، بلکه برای دیدن راههایی که این دو با هم میخوانند.»
روز یکشنبه ششم اکتبر ١٩٢٩، لودویگ ویتگنشتاین در یکی از اتاق هایش در کیمبریج، از خواب آشفتهای پرید. با رمز ساده الفبای معکوسش نوشت: ناتوان از فکر، افکار کابوس وار و تکراری. سپس با الفبای روشن خوابش را ثبت کرد، خوابی راجع به استیصال از مشاجره بر سر تلاش نومیدانه برای تعمیر دستگاهی که یک بار تنظیمش کرده بود. او شرح خواب را چنین پایان برد: فکر کردم مجبورم با کسانی زندگی کنم که نمیتوانم خودم را حالیشان کنم. این فکری است که در واقع اغلب اوقات دارم. در عین حال احساس میکنم عیب از خودم است.
ویتگنشتاین بعد از تلاشی مختصر و تاحدی سرسری برای تعبیر این خواب، رمزنویسی خود را دوباره از سر گرفت و نوشت: حال در اینجا، خودم را خیلی بیگانه احساس میکنم. کاملاً متکی به خود.
کتاب حاضر اولین اثر مستقل جیمز کلاگ، ویتگنشتاینپژوه و استاد فلسفه در دانشگاه ویرجینیا است.