این اثر، اولین نمایشنامه ی رئالیستی موفق ایبسن به حساب می آید. کارستن برنیک، تاجری برجسته و شناخته شده در شهری ساحلی و کوچک در نروژ است و در حوزه ی حمل بار با کشتی و کشتی سازی در یک شرکت خانوداگی قدیمی فعالیت می کند. او اکنون در حال طرح ریزی برای بلندپروازانه ترین پروژه ی خود تا به حال است: حمایت از ساخت راه آهنی که شهر ساحلی را به خط راه آهن اصلی متصل می کند و علاوه بر آن، دره ای حاصلخیز را به وجود می آورد که کارستن در خفا مشغول خریدن بخش های مختلف آن بوده است. اما ناگهان گذشته، با رسیدن دو نفر به سراغ کارستن می آید: لونا هسل، زنی که کارستن برنیک رهایش کرد و یوهان تونسن که پانزده سال پیش با بی آبرویی از شهر رفت.