ماه، امشب قصه ها دارد برایم رو کند
آه اگر این ابر بگذارد که او سوسوکند
این جهان وان جهان بی تو دروغی بیش نیست
عشق را بگذار تا با مرگ رودررو کند
روستا یادت بخیر آنجا که در پای تنور
کدخدا گاهی نگاهی سوی کدبانوکند
عشق بی پرواست پس حالا که بی پرواست عشق
کاشکی فکری برای این دل کم رو کند
هرچه باداباد، امشب دل به دریا می زنم
شاید این امواج خشم الود با من خو کند
هفت خوان را گشته ام، هفتاد خوانم آرزوست
پهلوانی هست آیا پنجه در بازو کند؟
بادها از هرطرف، فریادها از هرطرف
تا کجا این کشتی بی بادبان پهلوکند