در زندگیِ قلم، تنها یک منظور را دنبال میکردم و آن «دلخواهِ» خود بود. در پیِ آن ممکن بود کارم به جستجو در برخی کتابها و متنها بکشد، ولی همهی آنها باز میگشت به یک نقطه: در عالم فکر «گمشدهای» داشتم که آن را میجستم. هیچ کاری را به خاطر خودِ آن کار نکردهام، نه گردش در اجتماع، نه شعر، نه کاوش در کتاب، نه عیش، نه درس و نه ترجمه. هر چه کردم به خاطر آن «گمشده» بود که عبارت بود از آن که زندگی چیست و چه معنا دارد؟