خم شد و چشمانم را بوسید و گفت : ««موافقم،اما نه شبگردی هر باغی،دیگه وقتش رسیده به شبگردی باغ دلهامون بریم.چون دیگه هیچ حد و مرزی برای دوست داشتن و تعلق کامل وجود نداره.»»