سایۀ سرد و سهمگین سرکوب در سرتاسر کشور گسترده بود. آسیاسنگ خشونت در نهایت سرعت می چرخید و با قساوت تمام هر دانه را که بر گلویش می گذشت خرد می کرد. سگ ها را گشاده بودند و سنگ ها را بسته؛ سرمای سوزان همه را کرخت و زمین گیر کرده بود. دکتر مصدق فردای معرکۀ پرهول وهراس ۲۸ مرداد خود را در اختیار فرمانداری نظامی تهران گذاشت. تقریباً یک ماه بعد از کودتا پروندۀ او از سوی فرمانداری نظامی به دادرسی ارتش فرستاده شد و قرار بازداشت موقت او صادر گردید. اتهام دکتر مصدق همان بود که پیش از او دامن گیر وزیران و صدراعظم های دیگر نیز شده بود. حکومت خودکامۀ فردی هیچ موجودی را که قد بکشد و گمان همسری با او را در ذهن مردم ایجاد کند بر نمیتابد. اما خصوصیت عمدۀ داستان مصدق آن بود که ماجرا در روزگاری اتفاق می افتاد که قرار بود معنای شاه و وزیر فرق کلی کرده باشد. این ماجرا در دوران قانون اساسی و مشروطیت اتفاق می افتاد.