در سال 1982 اقتصاد آمریکا دارای بالاترین میزان بیکاری پس از دوران بحران بزرگ بود. از هر 10 نفر نیروی کار بیش از 1 نفر بیکار بود. اما با وجود چنین بیکاری بالایی، باز هم دراین باره که مبادا بهبود سریع باشد، ابراز نگرانی می شد. شورای مشاوران اقتصادی در گزارش سال 1083 رئیس جمهور، با عنوان «محدودیت های سیاست اقتصاد کلان» چنین اظهار کرده است: تنها راه برای کاهش سطح بالای بیکاری ادواری کنونی این است که امریکا از کسادی اخیر به بهبود اقتصادی چشمگیر دیگری، دست یابد. اجتناب از وقوع دوباره بیکاری ادواری بالا مستلزم آن است که از انبساط بسیار سریع که به افزایش سریع تورم می انجامد، پرهیز شود. تجربه های تاریخی نشان می دهند که تغییر در میزان تورم، هم به میزان گسترش فعالیتهای اقتصادی و هم به سطح کسادی اقتصادی بستگی دارد. اگر کسادی در اقتصاد با سرعت بسیار کاهش یابد، یا بهره برداری از ظرفیت تولیدی در سطح بسیار بالایی حفظ شود، تورم افزایش خواهد یافت. این اظهارات اندیشه جریان مبادله ای را بیان می کند: بهبود سریعتر و بنابراین بیکاری کمتر در این زمان به مفهوم ضمنی مخاطره تورم بالاتر و بیکاری بیشتر در آینده است. کسادی اقتصادی در زمان حاضر سرمایه گذاری برای ثبات در آینده است. افزون بر این، این گزاره ها بدان مفهوم ضمنی است که باید بیکاری بیشتر در این زمان را با تورم کمتر در آینده مبادله کنیم. میزان بیکاری تقریبا در انطباق با بیکاری ساختاری است. بیکاری ساختاری عبارت از آن بیکاری است که به هنگام استقرار اقتصاد در اشتغال کامل، وجود دارد. بیکاری ساختاری با میزان بیکاری طبیعی مطابقت می کند. بیکاری ساختاری، از ساختار بازار نیروی کار- از طبیعت شغلها در اقتصاد و از طرح مشارکت کارگران در نیروی کار- حاصل می شود. بیکاری ادواری عبارت است از فزونی بیکاری نسبت به بیکاری ساختاری است، و هنگامی روی می دهد که بازداده پایین تر از سطح اشتغال کامل است.