بهانه دختری مستقل و به شدت خودساخته، ناخواسته وارد یک بازی خطرناک میشود، دل به مردی میبندد که هر چه بیشتر او را میشناسد، پی به نقاط تاریکی در زندگیاش میبرد، و این نقاط تاریک عشقش را به یک عشق ممنوعه بدل میکند! اما بهانه دخترِ عقب کشیدن نیست!
در این اثنا مردی به نام باژه، که گردانندهی این بازی بزرگ است، از بهانه درخواست همکاری میکند؛ در حالی که بهانه به هیچ عنوان این نام را نمیشناسد؛ کمر میبندد که ته و توی ماجرا را در بیاورد و باژه را پیدا کند، ولی نمیداند که در این مسیر…