راشل مادری معمولی است. دخترش را به ایستگاه اتوبوس میرساند، دارد شیمی درمانی میشود و قرار است استاد دانشگاه بشود. همه این چیزها با یک تماس به هم میریزد: اگر به چیزهایی که میگم گوش ندی بچهات رو میکشم. اول خون بها رو میپردازی و بعد، بچه یک نفر دیگه رو می دزدی. من خودم مادرم و پسرم رو دزدیدن. مطمئن باش برای برگردوندن پسرم، حاضرم دخترت رو بکشم. تو اولین نفر این زنجیره نیستی و مسلماً آخرین نفر هم نخواهی بود...