دو سال پس از جنگ با «داریاییها»، «بریت» و «لن»، سعی دارند خود را با شرایط فعلی سازگار کنند و حداکثر تواناییهای بالقوه خود را شکوفا کنند. «کلُنی» همچنان در وضعیتی تثبیتنشده قرار دارد. قاچاق مواد مخدر، سرقت انرژی و کشیشان افراطی آیین آریستو در پایتخت و شهرهای دیگر مشکلات جدیدی را به وجود میآورند و «بریت داربورگ» که حالا در بخش تبلیغات سیاسی وزارت کشور مشغول به کار است، و «لن کاکایا»، افسر جوان ارتش، هردو در تلاشاند تا بر این مشکلات غلبه کنند. «دارس پوله» دوست آنها درست مثل «سارد ماماتر»، جنگسالار داریایی، از زمان پایان جنگ ناپدید شده است. با طرح ادعای داریاییها مبنی بر ممانعت کلُنیاییها از تحویل محموله انرژی بر طبق توافق صورتگرفته، تنشهای سیاسی تازهای به وجود میآید. همزمان در کلُنی مقاومتی در حال شکل گرفتن است. در زمانی که گروههای مقاومت حملاتی را به ساختمانهای دولتی انجام میدهند، «تام دُمیوک»، قهرمان سابق جنگ و منتقد دولت، مورد سوءظن قرار میگیرد. در این بین، فرماندار «آدام» شخصا مداخله نمیکند، اما وظایف مهمی را برعهده «واس کاندیریس»، فرمانده گارد ویژهی کلُنی، میگذارد... .