از کاشفان درد تا من
فرسخ ها ریگ فاصله است
و دهان، تشنه نیش
چون اسکلت ماری که هزاران سال
بر دفینه ای باستانی چنبره زده
دهان بی گناه
کفران زهر است
و زنگ فلس ها
سخره لکنت لکاته خاک
بر آستانه زبان
براده ی ستارگان می ریزد
تا بیابان
تالاری از خطابه ها علیه شفق شود