در کافکا: بهسوی ادبیات اقلیت به سه تعریف یا سه ارائهی متفاوت از کافکا، ادبیات، اقلیت روبهروییم. این کافکا آنی نیست که تا به حال میشناختیم؛ یعنی کافکایی دلمرده و افسرده که در چنگال پدری بیرحم گرفتار آمده است، وقتش را در ادارهی بیمهی سوانح کارگران تلف میکند، نامزدیهایش را به هم میزند، ناتوان و خجالتی و غیره و غیره است. این کافکایی که تا به حال شناختهایم ( که فرانسویها در کشورشان و صادق هدایت در کشورما آن را به ما نشان دادهاند ) نیز کافکایی که ماکس برود دوست او سعی کرد بسازد ( یعنی کافکایی که در جستوجوی خدا، ترانساندانس و امر متعالی است و آثارش شرح این فراق و شرح جستوجو در برهوت دنیای مدرن است ) این کافکا، کافکای دلوز و گوتاری نیست. کافکایی که آنها در این کتاب، یا در این بیانیه به ما نشان میدهند، کافکایی شادان و نیرومند و قویپنجه است. او کافکا ماشین، کافکا دراکولا، کافکای خونآشام است. او ماشین عزب نوشتن است، نه کافکای بیوگرافیک که درگیر این یا آن مسئلهی فردی است. دلوز در مقالهای به نام در باب برتری ادبیات آنگلوامریکایی میگوید: «هدف نوشتن رساندن زندگی به وضعیت یک قدرت غیرشخصی است». با انجام این کار او هرگونه ادعای معطوف به قلمرو را رد میکند، هر گونه هدفی را که معطوف باشد به خود نوشتن. دلوز و گوتاری میگویند کافکا هم به عنوان یک انسان به اندازهی نیچه و آرتو رنج برد. اما در مقام یک نویسنده، یک ماشین نوشتن، قدرتی مهیب و شیطانی است. او به فلیسه نامه مینویسد تا از قِبَل مکاتبات با او نیروی لازم را برای نوشتن در اتاق تابوت خود به دست آورد. دلوز و گوتاری نشان میدهند برخلاف تفسیر فرویدی که تاکنون از رابطهی کافکا با پدرش ارائه شده است، مبنی بر اینکه پدر قدرت قاهری است که همهی استعدادها و امکانات پسر را سرکوب کرده است، کافکا در پس پدر، حضور نیروهای سیاسی ـ اجتماعی بزرگتری را میبیند که پدر جز یا کارگزار آنهاست. تفسیری که آنها از کافکا ارائه میدهند نه یک کافکای صاحب کوگیتو، آگاهی و تشخص، بلکه یک کافکای ریزومی، کافکا همچون گرهگاه نیروهای اجتماعی ـ سیاسی است. نیروهایی که دارند بر در اتاق نویسنده دست میسایند: فاشیسم، بوروکراسی، سرمایهداری از یکطرف و از طرف دیگر نیروهای انقلابی و سوسیالیستی و آنارشیستی. پس اگر ساده کنیم میتوانیم بگوییم مجموعهآثار کافکا آوردگاه نبرد میان این نیروهاست. نیروهای منقادکنندهی فاشیستی، بوروکراتیک، سرمایهداری، و نیروهای رهاییبخش انقلابی. اما تفسیر کافکا از نیروهای رهاییبخش خاص است. اگرچه او با جنبشهای آنارشیستی و سوسیالیستی همدلی دارد، اما حاصل این جنبشها را چیزی جز انقیادی جدید نمیداند. آنچه کافکا و قهرمانان او به دنبال آنند، آزادی نیست، رهایی است.