ساعت های زیادی از زمان بیداری ما صرف اندیشیدن و صحبت کردن درباره افکار، هیجانها و تجاربمان می شوند. برای نمونه، به این فکر می کنیم: «چرا پیش خدمت لبخندی ناجور به من زد؟»، «آیا همکارم من را در هنگام دزدیدن تجهیزات دفتر دید؟»، «چگونه می توانم خودم را از دست کسی خلاص کنم که علاقه ای یک طرفه به من دارد با توجه فرد دیگری را جلب کنم؟». ما در تلاش برای پاسخ به این پرسش ها، و به نحو کلی تر در تعبیر رفتار دیگران، از معلومات زیادی بهره می بریم که درباره این سوال هستند: افراد چگونه ادراک، استدلال، آرزو و احساس می کنند؟ از این رو، به پرسش های یادشده چنین پاسخ می دهیم: « پیش خدمت چاپلوسانه می خندد چون امید دارد به وی انعام بیشتری دهم»، «همکارم می داند که من تجهیزات دفتر را دزدیده ام، اما این موضوع را به کسی نمی گوید، چراکه بیم دارد قضیة شرط بندی اش را | الودهم» و سایر پاسخها. ارائه تبیین هایی از این دست بخشی از آن چیزی است که به ما این توانایی را می دهد که در محیط اجتماعی مشترک زندگی کنیم.