مرد و عروس کچل دست از پا نمی شناسند. عروس بشگن زنان دورسرم می چرخد و غش غش میخندد. آرام که گرفت هر دو می نشینند پشت سرم و موهای خرمایی ام را یکی یکی از ریشه در می آورند. کله ام داغ می شود. انگار سرم را کرده باشند توی دیگ بخار. هشت ساعت تمام سرم توی دیگ جلز و ولزمی کند. داغ می شود،سردمیشود،باد میکند، می ترکد. هشت ساعت تمام طول می کشد کندن نودهزار تار موی خرمایی رنگ از بلندترین نخل جنوب انگار. می چیند و می چیند و من تاس می شوم