من، ای بانوان محبوب خواننده، هر بار که بر اثر فکری صادقانه در نظر می آورم که جنس لطیف طبعا تا به چه حد حساس است با خود می گویم که در این کتاب از همان آغاز تاثیری دردناک در شما خواهد کرد. طاعون مرگباری که امروز از میان رفته لیکن خاطره آن برای کسانی که میزان تلفات آن را دیده باشنیده اند آن همه درد آور است در حقیقت نمای بیرونی اثر مرا تشکیل می دهد. لیکن من نمی خواهم که ترس و وحشت ناشی از آن شما را از پیش رفتن باز بدارد. مبادا گمان کنید که قرائت این کتاب در اشک و آه ادامه خواهد یافت. می پرسید پس این کابوس سر آغاز چیست؟ کوهی را در ذهن مجسم کنید که شیب بس تند و ناهموار آن در برابر مسافران نمودار می شود، لیکن در نزدیکی آن دشتی سبز و خرم گسترده است که به زیبایی آن، به ویژه پس از آن صعود و فرود دشوار، انسان را مجذوب و محسور می کند. اگر درد و غم و شور و شادی قرین یکدیگرند، وقتی شادی فرا رسد غم و اندوه محو می شود.