((نخل)) داستان بلندی است از ((هوشنگ مرادی کرمانی)) که برای نوجوانان و جوانان به رشته تحریر کشیده شده و ترجمه انگلیسی آن نیز در نیمه دوم همین کتاب به چاپ رسیده است .داستان در حال و هوای پاک و صمیمی روستایی در حاشیه کویر روی میدهد .روزی درویشی خداجوی و طبیعت دوست و مسافر به روستا وارد میشود و به بچههایی که دوروبرش را میگیرند، هرکدام خرمایی میدهد .((مراد))، پسر بچه یتیمی که پدر و مادرش را هنگام کودکی او سیل برده و اکنون نزد خالهاش زندگی میکند، با درویش انس بیشتری پیدا میکند .همان روز درویش هسته خرمایی در کنار جوی میکارد و روز بعد آن آبادی را ترک میکند .مراد از آن روز به بعد همه فکر و ذهن و حتی زندگیاش معطوف هسته خرمای کاشته شده میگردد .موضوعی که تمام داستان را به دنبال خود میکشد .آمدن و رفتن فصلها از پی هم، مراقبت از هسته و سپس نهال نخل، تخیلات و علاقه مراد برای بیشتر دانستن از درخت نخل و بسیاری اتفاقات دیگر که پیرامون نخل مراد میگردد داستان را به پیش میبرد .عاقبت، اگر چه در روستای سردسیری مراد هیچکس باور نمیکرد خرمایی بعمل آید، این اتفاق استثنایی روی میدهد . هستهای که درویش روش ضمیر میکارد و مراد از آن با جان و دل مراقبت میکند، به تدریج به نخلی تنومند تبدیل میشود، تنهای کلفت مییابد، شاخ و برگش زیاد میشود، شاداب و سرسبز میماند، و به نخلی پر از افسانهتبدیل میشود که دهان به دهان میگردد .