برگه را برداشتم و بخش چسب دار آن را روی در حمام فشار دادم. سرم گیج می رفت و حس می کردم که این خشم آنی بدنم را ناگهان گداخته و دردناک کرده است. حوله سفید را به دیوار آویختم و شیر آب داغ را باز کردم. رخت ها را از تن بیرون آوردم و زیر آب ایستادم و چشم هایم را بستم و گذاشتم قطره های پرشتاب شانه های خسته ام را مالش دهد. چشم هایم را باز کردم، دوباره از خشم لرزیدم. با نوک دمپایی توده ی درهم موهای کوتاه و سیاه را از روی دریچه ی گنداب کنار زدم و با جاروی کوچک حمام برداشتم و دل آشوب انداختمش در سطل خاکروبه و چندبار دستم را شستم و...