آنکه رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد،
صبر و آرام تواند به من مسکین داد؛
آن یار آفریدگار که ای دلدار! رخسار تو را به رنگ گل و نسرین درآورده است و آن را به زیبایی سرخ و سپید گردانیده است، به من بینوا نیز که دلباخته ی توام، شکیب و آرام می تواند داد.
زیباشناسی
جمله ای خبری که این آغازینه را به یکبارگی ساخته است، جمله ای است هنری و زیباشناختی؛ زیرا حافظ تنها ساختار خبری را، در این جمله، به کار گرفته است و به راستی، خواست او، از آن، خبر دادن و آگاهی رسانیدن نیست؛ هشدار دادن و بیم انگیختن است و یار ستمگار را که فریفته ی زیبایی و دلارایی خویش، دلشده ی دردمند بینوایش را می آزارد و بر او ستم روا می دارد، از سخت دلی و ستم بازداشتن. آنکه رخسار را رنگ گل و نسرین می دهد کنایه ای است ایما و فروزه از فروزه ور، از آفریدگار. رنگ گل نیز کنایه ای است از همین گونه، از سرخی و رنگ نسرین، از سپیدی. افزون بر آن، با مانندگی نهان، گونه در سرخی به گل مانند شده است و روی در سپیدی به نسرین. در چند بیت دیگر نیز، حافظ از گل و نسرین در کنار یکدیگر یاد آورده است؛ نمونه را، در این بیت ها:
رسیدن گل و نسرین، به خیر و خوبی باد!
بنفشه شاد و کش آمد؛ سمن صفا آورد.
روی جانان طلبی، آینه را قابل ساز؛
ورنه، هرگز گل و نسرین ندمد، ز آهن و روی.
شعر حافظ، در زمان آدم اندر باغ خلد،
دفتر نسرین و گل را، زینت اوراق بود.
مسکین در معنی بیچاره و بینواست؛ در معنای دیگرش: نام گونه ای از نرگس، با نسرین و گل، ایهام سازواری می تواند ساخت. آن روشن رای گلشن روی، در این بیت ها نیز، همین آرایه را به کار گرفته است:
رفتم به باغ صبحدمی تا چینم گلی؛
آمد به گوش ناگهم آواز بلبلی