«مردم» به صورت یک دال محوری در گفتارهای سیاسی تاریخ معاصر حضور داشته است. حضور سیال این نشانه چنان است که در همة مکاتب و ایدئولوژی های سیاسی در محوریت قرار دارد. دولت به عنوان مهمترین تجلی نهاد تاریخی و جلوه گاه عقلانیت سیاسی نیز بدون مردم از معنا تهی میشود لذا مردم موقعی معنا مییابد که دولتی وجود داشته و به تبع آن ملتی شکل گرفته باشد. تاریخ صدساله اخیر ایران اسلامی نیز شاهد حضور این دال محوری در گفتارهای نیروهای اجتماعی در جریان تحول خواهی از مشروطه تا انقلاب اسلامی بوده است. مفاهیم و انگارههایی که از سپهر فرهنگی غرب وارد ایران شد، از مشروطیت به این سو در تحول معنایی مردم نقش زیادی داشته و در همان حال، در تحرک سنّت برای خودیابی و بازتعریف مردم بی تأثیر نبوده است. این تکاپوها با شکل گیری و تکوین دولت و نهاد مجلس و تحقق نسبی برخی اصول مشروطیت همراه بوده است. بر همین اساس، مردم در گفتارها و متون متعدد و حتی متضادی، نمایان شده که نمایانگر چالشهای نظری و عملی برای راهیابی به ضرورت ها و امکان های دوران جدید بوده است. زبان مهمترین بستر بازنمایی، خلق و بازتولید آرمانهای سیاسی، شاهد دگرگونیها و تنوع نسبی در ایدئولوژی و بیان قدرت بوده است. اما زبان پویای سیاسی با وجود تعدد و تنوع، یک بستر کلی را شکل میدهد؛ منظومهای متکثر و در حال تحول با عنوان «زبان سیاسی ایرانی» که در گذر زمان، جریان داشته است. «مردم» در قالب این زبان، به صور مختلف بازنمایی و پدیدار شده است … .