بهمن که بعد از کشته شدن پدرش، اسفندیار به دست رستم، طبق وصیت پدر خود تحت سرپرستی او درآمده و با مهر و جوانمردی این پهلوان رشد یافته است، پس از رسیدن به پادشاهی ایران و ازدواج با کتایون، دختر شاه کشمیری، طبق نیرنگ و شایعه ی او به آتش کینه ی فراموش شده ای که در دل نسبت به قاتل پدرش دارد، دامن می زند و به خون رستم و وابستگانش تشنه می شود.