خیال گلستان داستانی بلند از ساناز لرکی است و روایت زندگی دختری به نام پرنیان است که فال زندگیاش «ایام غم نخواهد ماند» آمده است اما این فال را قبول ندارد و احساس میکند زندگیاش هیچگاه روی خوش به خود نخواهد دید. او از طرفی حق دارد، مشکلات زندگی او بیشمار و طاقتفرساست، ولی این نکته را به فراموشی سپرده که پایان شب سیه سپید است و ممکن است خیلی زود روی خوش زندگی را هم ببیند و اتفاقات بد زندگیاش کم و کمتر شوند و به محبوب و مقصودش برسد.