ساعت 2 بامداد،لکسی ویدلر بعد از سال ها صدای خواهرش را از پشت گوشی تلفن می شنود.آنی،یک معتاد، یک دزد و یک دروغ گوی تمام عیار است و بار دیگر به دردسر افتاده.لکسی همیشه و همه جا از خواهرش آنی حمایت کرده،چه از لحاظ مالی و چه مسائل دیگر.لکسی هیچ گاه او را تنها نگذاشته و بارها برای ترک اعتیاد خواهرش قدم پیش گذاشته، اما این بار مشکل آنی تنها اعتیاد نیست.او باردار شده و در شرف یک وضع حمل زودهنگام است.اگر پایش به بیمارستان برسد،کارش تمام است و دیگر صاحب فرزندش نخواهد بود،شاید حتی به زندان بیفتد .راه دیگری وجود ندارد... .