آنچه امروز پیرامونمان جاری است، بحران «معنا» است. روزگاری دراز، در مراودات اجتماعی و سیاسی خود، همگان از همان فرهنگ لغت جلد چرمی قدیمی بهره میگرفتیم که بیشتر واژگان آن، پس از دورۀ جنگ سرد گردآوری شده بود. آنقدر به استفاده از این فرهنگِ سنگین و قطور بهعنوان کتاب مرجع خو گرفته بودیم که دیگر نیازی به جستجوی واژگان دَمدستی احساس نمیکردیم، با این فرض که از پیش، معنای آن کلمات را خوب میدانیم. بهناگاه بادی شدید شروع به وزیدن میکند و برگستان کتاب را به آشوب میکشد. شمعی فروزان در کنار کتاب قرار دارد. و در یک آن، از وزش باد سرنگون میشود. آتش به جانِ فرهنگ میافتد. به نجات فرهنگ برمیخیزیم، اما افسوس، بسیاری از اوراق آن به خاکستر مبدّل شدهاند. باید فرهنگ را بازنویسی کنیم، کاری که محتاجِ بازتعریف بسیاری از مفاهیم ذهنیمان است. اما سختترین کار، یافتن معنای سهلترین کلمات است.