جیمز فری، بیست و سه ساله، در هواپیمایی از خواب برمی خیزد و می بیند چهار دندان جلویی اش نیست و در گونه اش سوراخی به وجود آمده است.اصلا نمی دانست هواپیما عازم کجاست و ماجراهای دو هفته گذشته را نیز به خاطر نمی آورد.او که به مدت ده سال به الکل و سه سال به مواد مخدر معتاد بود ، پس از فرود هواپیما به یک مرکز بازپروری گسیل می شد.در آنجا به او گفتند یا می تواند از اعتیادش دست بردارد و یا پیش از رسیدن به بیست و چهار سالگی بمیرد.این کتاب خاطرات شش هفته اقامت جیمز در آن مرکز است. « گیرا..داستانی بی نظیر...چاره ای ندارید به جز آنکه برای پیروزی او فریاد شادی بکشید.»