نویسنده در کتاب، چهار انقلاب برجسته جهان (انقلاب انگلیس، انقلاب آمریکا، انقلاب بزرگ فرانسه و انقلاب روسیه) را شرح و تحلیل نموده و علل وقوع انقلابها و نقطه مشترک آنها را ارزیابی میکند .وی معتقد است" :همه این انقلابها به نام آزادی بر پا شده بودند و همگی علیه خودکامگی اقلیت و به سود فرمانروایی اکثریت جهت گرفته بودند...همه این انقلابها انتقال دارایی از راه مصادره یا فروش تحمیلی را در مقیاس وسیع به خود دیدند .همه این انقلابها سقوط یک طبقه حاکم و جانشینی طبقه حاکم دیگری را به خود دیدند که دست کم جزئا از افرادی که پیش از انقلاب در بیرون طبقه حاکم قرار داشتند تشکیل شده بود .همه این انقلابها با درخواست مشخص و عینی لغو بینوایی، و تقسیم برابر ثروت توام بودند .مردانی که انقلاب روسیه را رهبری کرده بودند، حتی دیری پس از سپری شدن دوره بحرانی این انقلاب، پیوسته بر این پا فشاری داشتند که خود را از برابریخواهان اقتصادی قلمداد کنند و حتی گفتند که روسیه نباید مالکیت خصوصی زمین و کالاهای سرمایهای را به رسمیت بشناسد .اندیشه مارکسیستی، این چهار انقلاب ما را باز به دو دسته گوناگون تقسیم میکند :مارکسیسم، انقلابهای انگلیس و فرانسه و آمریکا را از نظر نتایج نهایی آنها، انقلابهای "بورژوایی "میخواند و پیروزی آنها را پیروزی سوداگری و صنعت بر اشرافیت زمیندار تلقی میکند و انقلاب روسیه را در صورت نهایی آن یک انقلاب "پرولتاریایی "راستین میانگارد .با همه اینها که گفته شد، از این واقعیت نمیتوان گذشت که در هر چهار انقلاب ما، قدرت اقتصادی، دست به دست گشت و یک "طبقه حاکم "با ترکیب نو در روسیه نوین و در فرانسه نوین، رهبری زندگی اقتصادی و نیز سیاسی جامعه را در دست گرفت ."