"تک شاخ" شاید نام دختر بچه ای باشد که تنهاست. دختری در مقطع ابتدایی که عروسکش، یگانه همراه او در تمامی لحظه های زیبای زندگی ست. وقتی گیج می شود او را در آغوش می گیرد. و به واسطه ی انقلاب، ناگاه همراه عروسکش در خیابان ها منقلب راه می رود. روایت "تک شاخ" به اجرای دو برهه ی مهم تاریخی ایران اختصاص دارد. یک بار نویسنده دهه ی پنجاه را برای ما از زاویه ی دید یک کودک با ساختار ذهنی مشخص همان سن و سال به تصویر می کشد و بار دیگر دهه ی نود از زاویه ی دید مردی جوان با تمام ویژگی هایش شکل می گیرد. ما در هنگام خواندن کتاب از گذری چهل ساله به آرامی عبور می کنیم. با هر اتفاق کوچک نشانه های آشنای "ایران" با تمام ابعاد جذابش به نمادش در می آید. شاید رمان "تک شاخ" اولین روایتی ست که دوربین را نویسنده، با اطمینان خاطر به دست دختری با سن کم، اما قلبی بزرگ سپرده است.