رمانی برای نوجوانان که در حال و هوای جبهه روایت می شود، قصه ای که با زبانی لطیف و آمیخته با طنز نگارش شده و از انتظار برای از راه رسیدن آذرخش آغاز می شود، مهمان ناشناسی که مدتی طولانی است ناصر را معطل کرده و این تاخیر ناراحتی و عصبانیت به دنبال آورده است. داستانی که به عبدالرضا خفاجی تقدیم شده، مردی که واقعیت یا افسانه بودنش مبهم است اما شخصیت عبدل داستان از نام او وام گرفته شده است.