نمی دانم...
آیا سرنوشتم را می نگاری یا آن را به دست فراموشی خواهی سپرد؟
کسی چه می داند؛ شاید در چشم تاریخ، توطئه گری بیش نباشم و یا شاید بت شکنی
تنها چیزی که میدانم این است که هرگز زیر بار ذلت نخواهم رفت
چون نخل ایستادگی می کنم و سرم را فقط برای بر دوش کشیدن عزتم خم می کنم همواره خون ازادگان در رگ هایم می جوشد...