همان گونه که افتاده بودیم، چند سرباز قدبلند با سبیل های چنگیزی بالای سرمان رسیدند و گلنگدن ها را کشیدند و روی حالت رگبار گذاشتند و رو به ما گرفتند. خداخدا می کردم بزنند؛ اما ...