درونمایهٔ این کتاب آن است که با هم بودن و همکاری، کیفیت زندگی را اعم از اجتماعی و انفرادی ارتقاء میدهد و بهنظر میآید که اجتماعهای محلّی بستر مناسبی برای با همبودن و همکاری هستند. اما صورتبندیهای این اجتماعهای محلّی پیچیده هستند و هر یک موانعی را در این راه ایجاد میکنند. فقر، نابرابری، سلسلهمراتب لاجرم شغلی و دیگر تفاوتهایی از این دست، فقط سویههای آشکار این موانع هستند. سویههای پنهانتر آن را باید در انزواگزینی، تفرّد و غلبهٔ ذهنیّت «ما علیه آنها» جستجو کرد. از این رو برای با هم بودن و بازیابی و بازسازی همکاری، نه میتوان بهسان متفکران راست، بر دست نامرئی بازار و جفت آن یعنی رقابت اکتفا کرد، نه بهسان محافظهکاران، کوتاه کردن دست دولت و رها کردن اجتماعات به حال خود را کفاف کار دانست و نه همچون چپگرایان بر کفایت همبستگی اصرار ورزید. پیشنهاد سنت برای گذر از این موانع، شناسایی راهکارهای تاریخی، جامعهشناختی، فلسفی و مردمشناسانهای است که به تقویت همکاری منجر شدهاند و همچنین شناسایی آن اتفاقات و ساختارهایی که مانعی بهشمار آمدهاند در مقابل با هم بودن و همکاری.