کتابهای من آنات خاص زندگی من اند. آنها از زمینه ای خاموش سر برمی آورند، اما این آنات استثنایی مرا به فراسوی همه چیز می برند. نوشتن همواره از برون می آید و هیچ گاه از درون سرچشمه نمی گیرد. برون به سان قطاری بی مهار، به درونم می آید. آنگاه احساس می کنم که گویی حجابی برابر دیدگانم دریده می شود و من سرگرم تماشا می شوم. برابر من تکه ای مخمل سیاه قرار دارد که گاه دریده می شود و در پس این مخمل سیاه، طلای ناب است. در این لحظه، از این که می بینم زندگی مغلوب نشده است بسیار تحت تأثیر قرار می گیرم.