ناقوس های سان سالواتوره به صدا در آمدند و افکار یوزف بروثر را درهم ریخت. ساعت طلایی سنگینش را از جیب جلیقه بیرون آورد. ساعت 9 صبح بود. یک بار دیگر به حاشیه پاکت نامه ای که دیروز به دستش رسیده بود نگاهی انداخت:
21 اکتبر 1882 لازم است در اسرع وقت، درباره موضوع مهمی با شما صحبت کنم. آینده فلسفه آلمان در خطر است. فردا ساعت 9 صبح، در کافه سورنتو با شما ملاقات خواهم کرد.