ساعت ۹ شب یکی از شب های سرد زمستان سال ۱۳۹۳ بود؛ تلفن همراه زنگ زد. مردی که مشخص بود به شدت ناراحت است، به من گفت: «شما را به خدا به عنوان نمایندهٔ مردم به فریادم برسید. من صدها میلیون تومان سرمایه ام را در راه تولید از دست داده ام و الآن در این سرمای زمستان در یک بیابان زندگی می کنم. امروز دو روز است که برق آنجا را هم قطع کرده اند و بچه هایم از سرما دارند تلف می شوند.» حرف های او خیلی تکان دهنده و وحشتناک بود. من مبهوت بودم که چه ارتباطی بین خانواده، تولید و قطع برق وجود دارد! جریان را جویا شدم، گفت من از فلان بانک برای راه اندازی یک واحد تولیدی وام دریافت کردم. چون مشابه کالای تولیدی من با قیمت کمتر از خارج وارد می شد، محصولاتم فروش نرفت و ورشکسته شدم. مجبور شدم خانه ام را بفروشم تا بدهی بانک را بپردازم و الآن با خانواده ام در سرمای زمستان در این بیابان زندگی می کنم. چون نتوانستم پول برق کارگاه تولیدی را پرداخت کنم، برق آنجا را هم که تنها پناهگاه خانواده ام است قطع کرده اند. به شرکت برق بگویید در این سرمای زمستان به بچه های من رحم کنند؛ من اشتباه کردم دنبال تولید رفتم، ولی گناه کار نیستم، مال کسی را نخورده ام، فرد آبرومندی هستم که آوارهٔ تولید شده ام! فعلا کاری کنید از سرما نجات پیدا کنیم.» بلافاصله با مدیرعامل برق استان، برادر تیموری، فرزند معظم شهید، تماس گرفتم و جریان را به ایشان گفتم. دستور دادند سریعاً نسبت به وصل برق اقدام کنند؛ همین طور هم شد. دو ساعت بعد ساعت ۱۱ شب آن فرد با من تماس گرفت و بسیار تشکر کرد. کم نیستند کسانی که به علت سیاست غلط اقتصادی قربانی تولید شده اند. بدون شک در صورت عدم برنامه ریزی صحیح در عرصهٔ رونق اقتصادی و عدم اصلاح سیاست تعادلی صادرات و واردات، تولید کشور همچنان قربانی خواهد گرفت.