می خواهند حسن نقی را برای همیشه از من بگیرند. می گویندکس و کاری در ایران ندارد. فریاد می زنم: پس من چه هستم؟ او همه کس من بود و من همه کسش. می گویند: می خواست کجا دفن شود؟ می گویم:کربلا مغموم می شوند، به یکدیگر نگاه می کنند و می گویند: پس حالا چه کار کنیم؟ می گویم: سؤال ندارد که در کربلای ایران دفنش کنید، در خرمشهر.