ماجرای «هزار و یک جشن» در بهمن ماه 1329 اتفاق می افتد. «نوروز» که مدت ها به صورت پنهانی عاشق دختر کدخدای محل بوده، سرانجام در ضمن جشنی که به خاطر ازدواج شاه با ثریا بختیاری برپا می شود، رازش برملا می گردد. جشن بزرگ و پرخرج خوانین با این ماجرا روی دیگری به خود می گیرد و جایگاه آدم ها عوض می شود. این رمان در پنجمین جشنوارۀ داستان انقلاب برندۀ رتبۀ اول و دیپلم افتخار شده است.
آنچه که روز قبل در محوطۀ قلعۀ کدخدا دیده بودم، رنگین کمان نبود؛ رنگین کمان حالا معنا و مفهوم پیدا کرده بود. هرچه رقاص ها منظم تر میرقصیدند، آوای دهل بلندتر میشد. جمعیتی که بر لبه های طویلهها ایستاده بودند، شده بودند دو تا چشم و فقط نگاه می کردند. روح در کالبدشان نبود. انگار همان جا خشکشان زده بود.