اگر وضعیت ذهنی انجام دادن تا این حد سودمند است، پس مشکل چیست؟ اگر بخواهیم از طریق ایجاد تغییرات در دنیای پیرامون خود، به اهداف دست یابیم- مانند ساختن خانه- «وضعیت ذهنی انجام دادن» به طور شایانی موثر و کارآمد است. به این ترتیب، این امر معنا می یابد که وقتی می خواهیم به اهدافی در دنیای درونی و شخصی خود دست یابیم، ذهن به همان راهبرد اولیه و اصلی باز می گردد- اهدافی مانند احساس شادمانی، عدم احساس اضطراب، شخصی خودانگیخته بودن، یا اینکه دچار افسردگی نشویم. در اینجا چیزها یا حقایقی وجود دارند که می توانند به شکل وحشتناکی اشتباه باشند. اکنون اختلاف مهم و بزرگی در اینجا وجود دارد. «وضعیت ذهنی انجام دادن» برای حل مشکلات باید باورهایی را در ذهن حفظ کند از اینکه کجا هستیم، کجا می خواهیم باشیم و کجا نمی خواهیم باشیم. برای کار بر تمامی اینها، باید در تمام مدت، همگی در پس ذهن حفظ شوند تا جایی که یا مشکل حل شود یا رها شود. برای مشکلات بیرونی مانند رانندگی بسوی یک مسیر، حفظ این باورها در ذهن به خودی خود بر مسافت طی شده یا باقی مانده تاثیری نمی گذارد. اما درباره ی مواقعی که هدف درونی است چه می شود؟ – مانند شاد بودن، یا نداشتن احساسات ناخواسته ی مشخص، یا اینکه شخص معینی نباشد. دوباره به یاد آورید که «وضعیت ذهنی انجام دادن» چگونه عمل می کند. اکنون مجبوریم در ذهن نگه داریم که «غمگین و ناراحتم»؛ «ای کاش شادتر بودم»؛ «نمی خواهم این احساسات وحشتناک دوباره بازگردند». اکنون چه اتفاقی روی می دهد؟تلاش کنید جملات زیر را دو یا سه بار برای خودتان بازگو کنید:
«غمگین و ناراحتم»؛
«ای کاش شادتر بودم»؛
«نمی خواهم این احساسات وحشتناک دوباره بازگردند».
«وضعیت ذهنی انجام دادن» لازم است فاصله ای را که بین نوع شخصی که هستیم یا نوع شخصی که می خواهیم باشیم، در ذهن حفظ کند. اما این امر تنها به یادمان می آورد تا چه اندازه درباره آنچه که احساس می کنیم که نیاز داریم باشیم دچار قصور می شویم و در نتیجه اندوه بیشتری ایجاد می شود.