در یکی از روزهای ماه فوریه سال 1816 میلادی، ناپلئون به اتفاق لاسکاس در باغ لونگود قدم می زد و در آن وقت جراید را که به وسیله کشتی رسیده بود، آوردند. ناپلئون زیر آلاچیقی که در باغ بود، نشست و به لاسکاس دستور داد که اخبار جراید را بخواند و برایش ترجمه کند. اولین خبری که لاسکاس خواند، مربوط بود به «مورا»، شوهر خواهر ناپلئون که در گذشته امپراتور فرانسه او را پادشاه سرزمین «ناپل» در ایتالیا کرد، ولی بعد از سقوط ناپلئون مورا از سلطنت ناپل افتاد و او را به خارج از اروپا تبعید کردند. مورا خواست که از روش ناپلئون تقلید کند و همان طور که ناپلئون از جزیره آلپ مراجعت کرد و بر تخت سلطنت فرانسه نشست، او هم به ایتالیا مراجعت نماید و بر تخت سلطنت ناپل بنشیند؛ لذا با عده ای از طرفداران خود به راه افتاد و در خاک ایتالیا پیاده شد ولی به محض اینکه قدم به ایتالیا نهاد، او را دستگیر کردند و تیرباران نمودند. با اینکه مورا، شوهر خواهر امپراتور فرانسه بود، ناپلئون از خبر اعدام آن مرد متاثر نشد. در ماه مارس همان سال، باز موقعی که ناپلئون به اتفاق لاسکاس و گورگو در باغ قدم می زد، روزنامه های انگلستان را آوردند و امپراتور وارد آلاچیق شد و نشست و به لاسکاس گفت که اخبار جراید را برایش ترجمه کند. در آن روز، لاسکاس خبر تیرباران شدن دو نفر از برجسته ترین سرداران ناپلئون را که در روزنامه درج شده بود، برای امپراتور فرانسه ترجمه کرد. یکی از آن دو نفر مارشال «نی» بود و دیگری «لابه دویر». آن دو نفر از طرف حکومت فرانسه یعنی حکومت (لوئی هیجدهم) دستگیر و محاکمه و اعدام شدند و ناپلئون از شنیدن خبر اعدام آن دو نفر به خصوص قتل «نی» بسیار متاثر شد. ناپلئون گفت که من حاضرم تمام ثروت خود را بدهم که بتوانم یک سردار جنگی دیگر مثل «نی» به دست بیاورم و عنوانش را «اشجع دلیران» گذاشته بود.