این کتاب از سه گانه اسکندر است و سرگذشت اسکندر جوان را از کودکی تا بیست سالگی یعنی زمانی که بر جای پدر مقتولش شاه فیلیپ نشست ، روایت می کند. سال هایی که اسکندر بین ستایش پدرش ، بیزاری از او و عشق به او درمانده بود. اسکندر از عشق حسادت آمیز و نابودکننده مادرش المپیاس حذر می کند. به روزهای دور می اندیشد و اسبش بوکفال را تربیت می کند. به کسوت شاگردی ارسطو درمی آید...