آیا آنجا که میایستی
حکایت جانهاییست
که در انتظار نوبت خویشاند
تا گُر بگیرند؟
آیا آنجا که میگذری
انبوهی رودهاست
که گلوی مردگان را
میجویند و بازپس نمیدهند؟
کمانداران و آبزیان
غرق میشوند دست در آغوش
و بر هر ریگ که فرود میآیند
صدای مرا میشنوند
که نمیخواستم بمیرم