شاه کلودووئو در راه بازگشت از جنگ، بیتاب دیدار دخترش وربنا است، اما اطراف شهرش جنگلی درهمتنیده روییده است و او در هزارتوی ریشههایی که شاخه بهنظر میرسند و شاخههایی که انگار ریشهاند، سرگردان میشود. وربنای زیبا و نامادری جوانش و وزیر خائن شاه نیز در جنگل گم شدهاند و بازگشت به قصر در نظرشان ناممکن میآید و باید زیر نور مشعل راه خود را بازیابند و گره از راز جنگل هزارتو باز کنند...
جنگل ریشههای هزارتو نوشتهی نویسندهی بزرگ، ایتالو کالوینو، افسانهای است که هر خوانندهای را شیفتهی پیچیدگیها و رمز و رازهایش میکند.