این روزها بین بعضی از آدمبزرگها، «دغدغهی نوجوان را داشتن» مُد شده است. این گروه که از قضا قدرت فرهنگی و رسانهایِ حوزهی نوجوان را هم در دست دارند، ادعا میکنند نوجوان را آنقدر که باید میشناسند و هرجا تریبونی گیر بیاورند، بسمالله غلیظی میگویند و شروع میکنند به توصیف حال نوجوان و زندگیاش، از مدرسه و کنکور گرفته تا خانواده و تربیت؛ بستگی دارد بازار کدام داغتر باشد. کل اطلاعاتشان هم از نوجوان و نوجوانی، در چند کلیدواژهی «دهههشتادی» و «تفاوت نسلی» خلاصه میشود. بگذریم که اگر یک درصد به حرفهای خودشان باور داشتند، پا توی کفش این «نسل باهوش» نمیکردند و میگذاشتند خودش خودش را توصیف کند و او را دستمایهی غرضهای خودشان نمیکردند. اینها نوجوان را اشتباه شناختهاند و اصرار دارند که اشتباه هم بشناسانند. شاید چند نوجوان پیدا شوند که بشود توی گیمنت و تیشرت لش و مناسک خاصی خلاصهشان کرد، اما آیا این میتواند تمام نوجوانها و تمام ابعاد نوجوانی را توصیف کند؟ تا وقتی که تصاویر جعلی این آدمبزرگها مرجع تقلید جامعه برای شناخت نوجوانی باشد، صدای نوجوانی به گوش عموم مردم نمیرسد.
پروندهی شمارهی اول خاکستری، دست روی همین موضوع گذاشته است: نوجوانی. این پرونده، پر شده است از متنهایی که تلاش میکنند نوجوان و مسائلی را که با آنها سروکله میزند معرفی و تحلیل کنند، از مدرسه و انتخاب رشته و کنکور گرفته تا اخلاق و هویت و محدودیت. این متنهای تحلیلی قرار نیست انقلابی در فلسفه یا روانکاوی باشند، اما به قدری حق هستند که وقتی کسی آنها را میخواند، با خودش بگوید: «ایول، دقیقاً.» چون هرکدام از متنها را یک نوجوان با جهان فکری، تجربی و زبانی خودش خلق کرده و بیاغراق، هرکدام از متنها مواجههای بیپرده است با یکی از ابعاد دنیای نوجوانی که با متن قبلی و بعدیاش از لحاظ لحن، زبان و دنیایی که شما را به آن دعوت میکند، متفاوت است.