در آن شب سرد برفی و بادخیز اندکی بیش از حد معمول سریع تر لباس پوشیدم _ خود می پذیرم. شب بیست و سوم دسامبر سال هزار و نهصد و هفتاد و...؛ شک دارم که دیگر اعضای باشگاه همچون من عمل کرده باشند. در شب های طوفانی نیویورک تاکسی به گونه ای وحشتناک به دشواری پیدا می شود، بنابراین تاکسی تلفنی ای خبر کردم. برای ساعت هشت شب از پنج و سی دقیقه تاکسی رزرو کردم _ همسرم یکی از ابروانش را بالا برد، اما حتی کلمه ای نیز بر زبان نراند. از ساعت یک ربع به هشت زیر سایه بان مجتمع مسکونی مان واقع در خیابان پنجاه و هشت شرقی ایستاده بودم، من و آلن از سال هزار و نهصد و چهل و ...