داستانهای ایکونومو وضعیت اسفناک کسانی را که از بحران اقتصادی یونان بدترین آسیب دیدهاند - کارگران بیکار شده، کودکان گرسنه را نشان میدهد. در پراکندگی شهری بین آتن و پیرئوس، روایتها بیقرار در محلههای فقیرشده طبقه کارگر واقع در مسیرهای توریستی پرسه میزنند. همه رویای فرار را در سر می پرورانند: به کوه ها، به یک جزیره یا یک ملک کاخ، به دنیای داستانی هانس کریستین اندرسن. از چی فرار میکنن بدبختی های قدیمی - شایعات، همسایگان مراقب، ظلم و بی تفاوتی ثروتمندان - اکنون بی نهایت بدتر شده است. در خیابانهای سیمانی ایکونومو، باران همیشه در حال آمدن است، شعارهای سیاستمداران نادیده گرفته میشود و پلیس در خارج از صحنه حضور خشونتآمیز و تهدیدآمیز دارد. با این حال، حتی در لبه فقر، مردان و زنان او برای خود عمل میکنند و تلاش میکنند تا آنچه را که همبستگی کمی در جامعهای عمیقا اتمیزه باقی مانده است حفظ کنند، و به هر طریقی صدای خود را پیدا کنند. در اینجا ایمان وجود دارد، ایمان عمیق - هر چند در کسانی که معمولا آن را میخواهند، کم یا اصلا وجود ندارد.