سیاست فلسفه و ارعاب
آرنت پس از آنکه شور فلسفه در او برانگیخته شد اندک اندک شایعاتی دربارۀ استاد نابغهای در دانشگاه ماربورگ به گوشش رسید. از این رو به ماربورگ رفت و در دو کلاس هایدگر، مفاهیم اساسی فلسفۀ ارسطویی و سمیناری در باب سوفیست افلاطون، ثبت نام کرد.
آرنت و هایدگر - یک زن جوان هجده ساله و یک استاد کاریزماتیک و متأهل که دو برابر او سن داشت - رابطهای نامشروع را آغاز کردند و سپس کوشیدند آن را پایان دهند. رابطۀ پر فراز و نشیب با هایدگر – که به تعبیر مککارتی عشق بزرگ آرنت بود – تا پایان عمر آنها ادامه داشت.
ویلا علیه منتقدانی که آرنت را متهم به «لاپوشانی» میزان و ماهیت همدستی هایدگر با نازیها میکنند به بحث میپردازد. از نظر آنها آرنت مرید هایدگر و متفکری بدون هیچ فاصلۀ انتقادی از اندیشۀ استادش بود. کوتاه سخن آنکه آرنت نگرشی بسیار پیچیده و انتقادی دربارۀ هایدگر دارد و بیشتر در پی تأمل بر خطرات «اندیشیدن استثنایی» بود تا دفاعی کورکورانه از استاد و محبوبش.
آنچه دیدگاه آرنت را برجسته میسازد تواناییاش برای ارجنهادن به دستاورد فلسفی هایدگر در عین حفظ موضع انتقادی دربارۀ محتوای آن، وقوف گسترده بر ناکامیهای هایدگر در مقام یک انسان و بلاهتش به عنوان یک بازیگر سیاسی است. آرنت از بابت فقر داوری سیاسی هایدگر برای او متأسف بود و این موضوع را با مثالی درخور تأمل بیان میکند: «روزگاری روباهی بود که آنقدر از حیلهگری بیبهره بود که نهتنها مدام در دام گرفتار میآمد، بلکه حتی نمیتوانست تفاوت بین دام و غیر دام را تشخیص دهد... او به فکر ایدهای کاملاً جدید افتاد که در میان روباهها ناشناخته بود - او دام را لانۀ خود ساخت».....