تمام بیان حقیقت می نماید که در تمام دوره انقلاب هیچ قلم و هیچ نطقی نتوانست دل مردم ایران را مانند سخنان عارف به لرزه درآورد. عارف به طوری کلمات را موافق نغمه و نغمه را مناسب کلمه انتخاب می کند که گویی از بدو خلقت این دو برای هم دیگر آفریده شده اند و در این خصوص می توان گفت اگر عارف از موسیقی علمی مغرب زمین نیز بهره ای داشت شاید یک «شوپن» یا «شومان» ایرانی می شد. حافظه موسیقی شاعر که چگونه تصنیف های پرپیچ و خم خود را بدون یاری «نوت» در ابتدا در خاطر نگه می دارد، شایان ملاحظه است. حس باریک «وزن» و آهنگ او را استادان تار که با وی بوده بهتر می دانند و بر او لک الفضل گویند، اگر حسن صوت و غنای موثر او را نیز داخل حساب کنیم خواهید دید که هنوز شخص دومی در ایران به هنرمندی این آدم در فن خودش نیست و قیمت این شاعر بدبخت به مراتب زیادتر از شهرت او است. و بسی مایه تاسف است که در ایران که صدها عارف لازم دارد و هنوز بازار معرفت از این قبیل میوه های صنعت چندان پر نیست که کار به رقابت بکشد باز حسودانی و بدگویانی در هر فرصت احساسات او را از رعشه و پیچ و تاب نیش های قلم و زبان آسوده نگذاشته اند…! از حسرت های بسیار عمیق عارف یکی رایج نبودن اشارات نوت در ایران است. عارف مانند هر موسیقی پرداز دیگر در آرزوی آن است که سرودهای او را مطابق واقع بخوانند و بزنند و تحریف ننمایند ولی بدبختانه تنها در محیط تهران نیز موفق بدین آرزوی خود نگردیده است و در خواندن تصانیف او گاهی از هر دهنی آوازی درآید. این فقدان «آهنگ» یا هم آهنگی در هریک از صفحات اجتماعی ما مشهود است و زمینه هم آوازی مانند اشارات نوت در ایران مفقود و اگر کسی یا کسانی این کیمیای وحدت را پیدا نمایند، شایسته است که نام آنها را با کاشف بزرگ آمریکا یکسان به زبان آریم.