تخت سونوگرافی با پرده ای از فضای اتاق جدا شده. همین خانم دکتر زیبا با ابروهای هشتی بود که هفته پیش توده پستان را تشخیص داد. حالا قدم بعدی اطمینان از محدودیت ضایعه است و اینکه به اعضای دیگر متاستاز نداده باشد. روزهای اضطراب و اضطراب و اضطراب ... ژل سرد را روی شکمم می مالد. بسم الله می گوید و پروب را روی تنم می کشد. نگاهش به مانیتور است. با هر مکثی که می کند و هر گره ای که به ابرو می اندازد قلبم توی دهنم می آید. گوش هایم تیز می شود به کلمه کلمه ای که می گوید و منشی تایپ می کند. با فشار پروب به پهلویم همان حس انتظار درد از برخورد توپ آرش توی تمام تنم می پیچد و پوستم مورمور می شود. دهانم تلخ شده و عرق کرده ام. دکتر دستمال کاغذی ها را روی شکمم می گذارد و می گوید: همه چی خوبه. حس فراغت و آسودگی ولو شدن روی خاک کوچه در بعدازظهر گرم تابستان تنم را پر می کند. آهسته می گویم: هفت سنگ ...