روزهایی که در خانه مادر بزرگ جمع میشدیم و با نوجوانان هم سن و سال که اغلب خالهزاده و نوهخاله و عمهزاده و عموزاده بودند، در حیاط بزرگی که شاخ و برگ درختان کهنسال هرگز اجازه نمیداد اشعهی خورشید داغ تابستان روی حوض بزرگ وسط حیاط بیفتد بازی میکردیم، بهترین روزهای آن دوران بود. مادربزرگ چنان علاقهای به اقوام دور و نزدیک داشت که به هر مناسبتی عدهای را در خانهای که از مادرش به ارث برده بود جمع میکرد تا هم از تنهایی بیرون بیاید، هم موقعیتش را به عنوان بزرگ خاندان حفظ کند. خانهی مادربزرگ در خیابان فخرآباد بین بهارستان و پیچ شمیران که به دروازه شمیران معروف بود، واقع بود. البته آن خانه کمنظیر نبود و مانند بیشتر خانههای آن حول و حوش دارای بیرونی و اندرونی بود. حیاط بیرونی یک حوض کوچک نقلی و دو اتاق تودرتو داشت که به گوهر و شوهرش امامقلی اختصاص داده شده بود. آن دو هم به عنوان کلفت و نوکر از مادربزرگ به او به ارث رسیده بودند. حیاط کوچک بیرونی از طریق راهرویی باریک به حیاط بزرگ اندرونی که بیشتر به باغ و... .