مریم دختربچه ای است که در روز تولد خود منتظر و نگران مادربزرگش است که مبادا بخاطر باران خیس شود. او آرزو می کند که چتری داشت وآن را به مادربزرگ می داد، سرانجام مادربزرگ بی آنکه خیس باشد از راه می رسد.